Perşembe, Mart 22, 2007

توضیح وپوزش!ر

از اینکه در ادامه چاپ این مقاله بدلیل مشکلات شخصی این صاحب قلم وقفه ای پیش آمده است، از خوانندگان گرامی پوزش می طلبم. با آغاز انتشار این مقاله انتقاداتی از طرف برخی از دوستان و بویژه خود آقای مرادی به شیوه برخورد نویسنده این مقاله با آقای مرادی بعمل آمد که مناسب میدانم توضیحی مختصر به آن در اینجا داده شود.ر
نویسنده این مقاله، نه مسئله شخصی و یا اختلاف خصوصی با کسی، بویژه با روشنفکران و مبارزین تورکمن و غیرتورکمن و نه با آقای مرادی دارند و حق دمکراتیک هر کسی میدانند که نظرات خود را بر له و له بنده و یا پیشنهادات و انتقادات خود را کاملاً آزادانه بیان بکنند. بنابراین هدف بنده در این سلسله مقاله نه توهین و نه کوچک شمردن و خوار کردن کسی است، بلکه کاملاً خود با چنین شیوه برخوردی کاملاً بیگانه و در مقابل آن قرار دارم. بهمین دلیل نیز در آغاز مقاله به این امر مخصوصاً تأکید شد که" تمامی جملات و کلمات داخل پرانتز از مقاله خود آقای مرادی میباشد"، جای تعجب اینکه دوستان منتقد درست همین جملات و کلمات داخل پرانتز را بعنوان توهینی بزرگ به آقای مرادی از طرف بنده بحساب آورده اند!! یا این دوستان مقاله آقای مرادی را بدقت نخوانده اند و یا متوجه تأکید بنده مبنی بر تعلق این" کلمات و جملات توهین آمیز" به مقاله اقای مرادی نشده اند. جالبتر از همه خود آقای مرادی نیز به جمع این انتقادگران پیوسته و مقاله ای را با دور زدن مفهوم و مضمون این جوابیه یعنی مقاله بنده به انتقاد و ابراز ناراحتی از شیوه نگارش مقاله" تحلیل علمی و یا توهین ملی!" پرداخته اند!! ما به آقای مرادی پیشنهاد میکنیم که یکبار دیگر مقاله خود و جوابه ای که به انتقاد یکی از دوستان از سوئد و آلمان نوشته اند، بدقت مرور بکنند تا متوجه بشوند که چیزی را که برای دیگران خوب میشمارند برای خود بد نشمارند! باز اگر ایشان احساس میکنند که توهینی به شخص ایشان روا شده است، بنده در اینجا از وی عذرخواهی میکنم، زیرا تمامی مبارزین و روشنفکران تورکمن بدون توجه به نظرات و گرایشات سیاسی آنها، مورد احترام و علاقه عمیق بنده هستند!ر
اما پرداختن مبسوط به مقاله آقای مرادی از طرف بنده بدو دلیل خاص بوده است:ر
اولاً، من به هیچکس و به هیچ نیرویی این اجازه را نمیتوانم بدهم که بنام انتقاد و یا " نقد علمی" و یا بنام دمکراسی به ملت من و به مبارزان و اهداف و آرمانهای آن چه آگاهانه و چه ناآگاهانه توهینی روا بدارند! و با جعل فرهنگ و تاریخی دیگر این ملت را "عقب مانده" وانمود ساخته و در جهت لوث ساختن و ارتجاعی جلوه دادن مبارزات آن در مقابل اشغالگران خاک خود و پایمال کنندگان حقوق انسانی و ملی آن بر بیایند!ر
ثانیاً، مقاله آقای مرادی در اصل انعکاسی بود از نظر اینکه علیه جنبش ملی دمکراتیک تورکمنها در سده گذشته هم در میان بعضی از روشنفکران تورکمن ناآگاهانه در خارج از کشور وجود دارد و هم بازتاب نظریه ایست که در داخل کشور برای تحریف و قلب ماهیت این جنبش از طرف " هواداران رژیم" بطور رسمی و غیر رسمی در سطح گسترده ای تبلیغ و ترویج میشوند.ر
بنابراین، موقعه ایکه مقاله اقای مرادی از طرف این " هواداران رژیم" در یکی از روزنامه های قانونی، کاملاً چاپ میشوند، نباید تعجب کرد! در اصل برای ما برخورد با این مقاله مستمسک و مناسبتی بود که با این طیف گسترده از دوستان آگاه و ناآگاه و با دشمنان آگاه ملت ما، صراحتاً و بطور مبسوط برخورد بشود. بدون اینکه نیتی در بزرگ نمائی مقاله آقای مرادی در میان باشد! پس دنباله این مقاله را نیز با همان روح و مضمون قبلی ادامه خواهیم داد.ر
با تشکر از تمامی منتقدین و موافقین این سلسله مقاله.ر

قسمت پنجم:ر

تحلیل علمی یا توهین ملی؟

تلاش برای اموختن ناآموخته ها!ر

مقاله اقای مرادی، تنها محدود به جنبش ملی تورکمنها در سده بیستم قرن گذشته نشده و به جنبش ملی – دمکراتیک خلق تورکمن تا به امروز تعمیم یافته است.ر
وی، قسمتی از باصطلاح مقاله خود را که ظاهراً به " ایام رژیم پهلوی و بعد از آن"، اختصاص داده است، متأسفانه با یک دروغ بزرگ آغاز کرده و بمصداق، " دروغگو فراموشکاراست"، ایشان فراموش کرده اند که کل مقاله خود را با کتمان عینیت خارج از اراده و شعور خود و برای جوابگوئی به این کتمان خود که " چرا تورکمنها تاریخاً هیچگاه دارای تشکل مستقل خود نبوده" اند، آغاز کرده بودند، مرتکب جعل از برنامه و مقالات ارگان مرکزی این" تشکل مستقل"، یعنی کانون فرهنگی – سیاسی شده اند! این امرف در عرف و قوانین مطبوعاتی و مطابق با پرنسیپهای سیاسی و اخلاقی، اگر منبع مورد استفاده پنهان نگه داشته شود و یا به نام خود ارائه گردد، معنائی بجز دزدی و جعل مطبوعاتی ندارد!ر
مسلماً، رهبران و نظریه پردازان کانون فرهنگی – سیاسی، تحلیلها و نظریه های علمی، تاریخی، فرهنگی و ادبی خود را که برای اولین ار فارغ از قیمومیت گروههای سوسیال – شوونیستی بر جنبش ملی – دمکراتیک ملت تورکمن، تدوین و ارائه داده اند، همانگونه که انرا گنجینه ای علمی و تئوریک درخدمت تمامی پژوهشگران در باره ملت تورکمن قلمداد میکنند، اجازه سرقت و جعل آنها را نیز، بویژه به مرادیها که برای استنتاج نتایج منفی و تخطئه جنبش ملی تورکمنها، دست به این اقدام غیر اخلاقی زده اند، نخواهند داد!ر
از جمله این جعلیات، مثلاً در صفحه دوم و در اولین سطر از متن دوم مقاله خود، آقای مرادی کل این جمله را، بدنبال تسلط خونین رضاخان به ترکمنصحرا روند پر درد و رنج استرار دیکتاتوری رضا شاهی و تثبیت و تحکیم ستم ملی به معنای واقعی کلمه آغاز گردید"، عیناً بدون حتی جابجائی کلمات، کلمه به کلمه بدون استناد به منبع اصلی آن که هم بیانیه اعلام استقلال کانون و هم، " مدخلی بر طرح برنامه کانون"، میباشد، بنام خود جعل کرده اند. ایشان هر وقت که خواسته اند خود را به قیافه یک تحلیلگر مسایل اقتصادی واجتماعی در تورکمنصحرا در بیاورند، بی محابا دست به سرقت از منابع تحلیلی کانون زده اند، باز، مثلا، کل این پاراگرافی را که ازشماره یک تا سه نشریه "تورکمنستان ایران"، ارگان مرکزی کانون فرهنگی – سیاسی، از مقاله تحلیلی تحت عنوان " تاریخچه مسئله ارضی در تورکمنستان ایران که بصورت سلسله مقالات چاپ شده بود، بصورت کامل بنام خود، بخورد خوانندگان شبه مقاله خود داده اند که در زیل عین آن را می آوریم:ر
" نکته قابل توجه در این بین آنکه، معمولاً سرمایه داری ارضی ریشه در بزرگ مالکی قبل از رفرمها دارد. اما، در تورکمنصحرا با توجه به اینکه قبل از رفرم ارضی، بزرگ مالکی بعنوان سیستم مسلط در این منطقه وجود نداشت، بالطبع سرمایه داری ارضی نیز نمی توانست معلول سیستم ارباب – رعیتی به سیستم سرمایه داری وابسته ایران باشد. از اینرو، منافع سرمایه داری ارضی در تورکمنصحرا که ریشه در اراضی غصبی رضاخان و محمد رضا شاه داشتند، در تقابل مستقیم با منافع همه اقشار و طبقات خلق تورکمن که بدرجات مختلف و به اشکال گوناگون از جانب این گروهها غارت میشدند قرار گرفت. در واقع ایجاد زمینداری بزرگ مکانیزه در تورکمنصحرا نه محصول انباشت کلاسیک سرمایه داری، بلکه آن نتیجه هجوم سرمایه داری انحصاری وابسته بوده است. بعبارت دیگر، سرمایه داری ارضی نه در روند تکاملی درونی جامعه تورکمن و از بطن آن، بلکه از خارج تزریق گردید"!!ر
اقای مرادی فکر نکرده اند که حتی اقراری کوچک و ناقص به تعلق این تحلیل علمی به کانون فرهنگی – سیاسی، شرافتمندانه تر از جعل و سرقت به این بزرگی است؟! اما، آقای مرادی که از جمله دزدی به سرقت پاراگرافهای بزرگ از منابع کانون رسیده اند، درک نکرده اند که کانون از این تحلیل علمی به این نتیجه گیری درست سیاسی و اجتماعی رسیده بود که مسئله ارضی در تورکمنصحرا با مسئله ملی رابطه ای ارگانیک داشته و بخشی از ستم ملی برملت تورکمن میباشد. اما، آقای مرادی برای استنتاج نتیجه ای نامربوط با این تحلیل، در جهت عکس آن برای اثبات ذهنیت خود نسبت به جامعه تورکمن مبنی بر،" عقب ماندگی های عناصر ذهنی از عینی و عدم انطباق رشد منطقی و موزون این ساختار با اعتقادات فکری غالب در میان مردم ..."، بکار گرفته و سعی کرده اند تا با اتکاء به تحلیل دیگران برای هدفی مغایر با آن، برای توهین خود به جامعه تورکمن توجیه علمی بتراشند!! آیا این امرمصداق کامل این بیت از ماغتئم قولی نیست که میگوید:ر

" بئرآلماز داشی دؤشسه بئر چؤپان الینه اورر اؤنی چاقماق داشی ایئلآ "!ر
اما، مرادیها باید یک نکته را برای همیشه بخاطر بسپارند که افکار جدید و تحلیلهای علمی و پژوهشهای اجتماعی و تاریخی را نمیتوان نابود و یا لوث ساخت و نه میتوان آنها را به سرقت برد. آنها را باید بیطرفانه و منصفانه مورد پژوهش، مطالعه و تحقیق قرار داد و بدون پیش داوری، آموختنیها را از آنها آموخت. برای این امر نیز در وحله اول استقلال اندیشه و تفکر و حسن نیت موردنیاز است که متأسفانه اقای مرادی در طول نوشتن مقاله خود انرا نشان نداده اند. در وحله دوم بنابه آموخته های اندک غره شده و دیگر خود را بی نیاز از آموختن دانسته و فوری به مصداق ضرب المثل تورکمنی،" آقماق اٌوردئر، اقللی اٌورنئر"، به فضل فروشی و فاضل نمایی پرداخت. ما توصیه میکنیم که آقای مرادیها در این رابطه سعی در دریافت پیام اصلی این بیت، ابن یمین، شاعر قرن هشتم هجری بکنند تا از عاریت گرفتن و سرقت افکار دیگران خود را نجات بدهند :ر

" آن کس که نداند ونداند که نداند در جهل مرکب ابدالدّهر بماند"!ر
********
آقای مرادی که اساس برخورد خود با ساختار جامعه تورکمن را بر مبنای غیر علمی و نادرست گذاشته و به نتایج سیاسی نادرست تری در مورد روبنای این جامعه رسیده اند، در تداوم آن، متأسفانه به توهین به نسلهای بعدی مبارزین تورکمن کشیده شده اند! وی بعد از اینکه شرمگینانه ذکری کوتاه از، "سیاست سرکوب و آسیملاسیون و نابودی دیگر زبانها و فرهنگهای غیر فارس ... از جانب رژیم شوونیستی پهلوی"، بعمل میاورند، به اعلام کشف جدید خود علیه روشنفکران نسل بعد از سرکوبی جمهوری تورکمنستان به رهبری عثمان آخون پرداخته اند!
طبق این کشف جدید آقای مرادی، گویا، " سیاست سرکوب و آسمیلاسیون"، " سرآغاز و مبنای خاتمه روحیه بیگانه ستیزی در میان تورکمنها نسبت به فارسها و جایگزین و شکل گیری همان گرایش بیگانه پرستی و خود بیزاری و خود تنفری است ..."!!ر
در مورد این هجویات باید گفت که جرأت بیان چنین توهینی را حتی دشمنان قسم خورده ملت ما نیز تاکنون در هیچ دوره ای در خود نیافته اند. زیرا، آنها بخوبی واقفند که در میان این ملت نه برای سرکوبی روحیه، " بیگانه پرستی و خود بیزاری و خودتنفری" مورد ادعای آقای مرادی که ایجاد آن آرزوی قلبی آنها است، بلکه برای سرکوبی روحیه خودآگاهی ملی و شعور بیدار شده ملی در میان این ملت و با عزم فداکارانه آنها در دفاع از منافع و استقلال ملی خود، درستیز تاریخی و طولانی هستند! آنها با واهمه از وجود این روحیه و این اراده در میان تورکمنها، حتی در دوران سکون جنبش ملی – دمکراتیک تورکمنها، جرأت اینگونه توهین به این ملت و یا توان سفارش ساختن حتی یک جوک و لطیفه ضد ملی و توهین آمیز نسبت به آنرا به دلقکهای خود، هیچگاه نکرده اند. در حالیکه دلقکهای شونیستهای حاکم بر ایران در مورد اکثر ملتهای تحت ستم دیگر در ایران، این لودگی و مسخرگی شونیستی خود را بی پروا وبا پشتگرمی به حمایت دولتی، اعمال کرده و میکنند! اماف کسی که این چنین مطالب توهین آمیزی را بی پروا و بدون هیچگونه شرم ملیف در مورد "ملت خود"، میتواند بنویسدف متأسفانه حکایت از بی هویتی و " بیگانه پرستی و خود بیزاری و خودتنفری"، خود وی دارد.ر
البته، اقای مرادی بسیار علاقمندند که جامعه را بصورت میلیمتری طبقه بندی نموده و هر طبقه ای را در قفسه مخصوص خود بگذارند، اینبار نیز با چنین قفسه بندی ای مدعی شده اند که این امر مختص،" برخی خانواده های مرفه تورکمن"، میباشد! آما، آقای مرادی که خود نیز نه از یک خانواده" مرفه تورکمن"، بلکه از یک خانواده شریف و متوسط هستند و یا اشخاصی چون، آننا غراوی که در اینجا بهیچوجه قصد مقایسه آنها را با آقای مرادی نداریم، از فقیرترین خانواده های تورکمن و یا حلیم بردی عادل ها که اصلاً خانواده ای ندارند، چگونه به این "بیگانه پرستی و خود بیزاری و خود تنفری"، رسیده اند؟ آیاف این امربیانگر آن نیست که بی هویتی و بالاتر از آن ضدیت هیستریک با هویت ملی خود، نه لزوماً با پایه طبقاتی این افراد، بلکه با دلایلی روانی و فرهنگی، چون رانده شدن و در حاشیه قرار گرفتن در میان ملت خود بدلایل مختلف و در نتیجه ایجاد نفرت و عقده حقارت نسبت به ملت و تلاش برای جبران این عقده خود کم بینی با اتکاء و در میان ملتی دیگر، سطح نازل آگاهی و شعور ملی و نزدیکی یا دوری آنها به کانونهای اصلی فرهنگ ملی خود و بالعکس به کانونهای فرهنگی بیگانه و میزان وابستگی معیشت آنها به قدرت حاکم و محیط خانوادگی، توضیح داد؟
اما، اقای مرادی متأسفانه از زاویه همین دیدگاه بیگانه پرستی و خودبیزاری و خودتنفری"خود، مشخصاتی برای این نسل از مبارزین تورکمن قائل شده اند که با حقایق و خصائل شخصیتی این نسل کاملاً بیگانه و در ضدیت با آن قرار دارند!ر
طبق نظریه آقای مرادی، این نسل از مبارزین تورکمن که گویا، " بخشی ازآنان بعدها پس از تشکیل حزب توده ایران به عضویت آن حزب"، در آمدند، نسلی بودند که، " علیرغم اینکه تورکمنها از جنبه حقوق بین الملل تابع کشور ایران محسوب میگردیدند، ولی آنان هنوز فاقد تبعیت و هویت رسمی و حتی شناسنامه بودند"! و درباره این افراد بی شناسنامه از نظر آقای مرادی، " شواهد تاریخی قضاوت میکند که آنان فاقد دید و طرح ایجاد تشکیل یک سازمان سیاسی مستقل در تورکمنصحرا بودند" و" شناخت روشنفکران مختلف تورکمن از تاریخ گذشته مردم خود بسیار نازل و تا حد هیچ بود "و" این نسل از روشنفکران تورکمن فاقد هرگونه تجربه و فعالیت سیاسی – تشکیلاتی بوده و آنقدر از دانش و توان سیاسی برخوردار نبودند که بتوانند یک تشکل سیاسی مستقل را پی ریزی نمایند"!!؟
و بعد از این همه یاوه گوئیها و برخوردهای غیرمحترمانه و توهین آمیز به نسلی از مبارزین تورکمن که جزخاطره ای از آنها در میان ملت ما نمانده است، برای خالی نبودن عریضه با لودگی تمام اضافه میکنند که: " با وجود همه انحرافات و نکات ضعف ... شماتت و اعتقاد و پایبندی آنها به آمال خلق خویش شایسته ستایش و در عین حال حاوی درسهای گرانبهایی است>..."!!ر
ایا این امر را به چیزی جز، " عذر بدتر از گناه"، نمیتوان تعبیر کرد؟ و بقول تورکمنها: اولدرمأنگ نأمه گؤزینی چئکرمانگ نأمه؟ " و اصولاً چه" درسهای گرانبهایی" میتوان از نسلی با سطح " بسیار نازل تا حد هیچ" گرفت؟ سئوالی که بغیر از خود آقای مرادی هیچ عقل سالمی نمیتواند به آن جواب بدهد!ر
اما، واقعیت در مورد نسل بعد ازسقوط جمهوری تورکمنستان ایران، چیز دیگریست که اقای مرادی در این مورد نیز بدون آنکه خود بدرستی بدان آگاهی پیدا بکنند، سعی در آموختن آن بدیگران کرده اند که نتیجه آن نیز مطابق یک ضرب المثل تورکمنی: " چالا اشئدن چاتما گؤچرر"، نخواهد بود زیرا:ر
اولاً، برخلاف تصور آقای مرادی، این " چند تن از جوانان تورکمن"، در" مدارس بازشده در کوموش دپه توسط افسران تورک آموزش دیده"، نبودند. زیرا، افسران ترک هیچگاه نه از طرف دولت عثمانیها و یا دولت نوین ترکیه در تورکمنصحرا حضور داشته اند و نه هیچگاه اقدامی برای گشایش مدارس در این منطقه کرده اند. تنها چهار نفر و به روایتی دیگر شش نفر از نظامیان و غیر نظامیان ترک بعد از اشغال تورکمنستان انروزی بوسیله بلشویکها وارد تورکمنصحرا میشوند و داوطلبانه و نه بعنوان مأموریتی رسمی از طرف دولت مطبوع خود در ترکیه، اقدام به آموزش نظامی سواران تورکمن و دوره ای کوتاه نیز به سوادآموزی برادران ترک زبان خود در کمیش دپه، اختصاص میدهند. برداشت نادرست آقای مرادی از این واقعه و بزرگ جلوه دادن آن، تنها بکار مصر تبلیغاتی شونیستها و پان ایرانیستهای فارس، جهت معرف مضمون مبارزات رهایی بخش تورکمنها، عنوان جنبش پان ترکیستی، درآن مقطع میاید و بس!ر
دولت مرکزی ایران، بعد از تسلط بر تورکمنصحرا، بدلیل پذیرفته نشدن کادرهای اداری، نظامی و فرهنگی غیر بومی وارداتی خود در منطقه از طرف مردم که بحق آنها را بخشی از نیروهای اشغالگر بیگانه در میان خود تلقی میکردند، مجبور به بازگشایی مدارسی برای پرورش کادرهای بومی از میان خود تورکمنها گردید تا امر سیاست استحاله این ملت در ملت حاکم، بهتر و سهل تر پیش ببرد. اما، باز چون تورکمنها تمایلی به آموزش فرزندان خود بزبانی بیگانه، بویژه بزبان اشغالگران سرزمین خود نداشتند، آموزش در این مدارس را اجباری کردند. در این مورد حکایات زیادی در میان مردم ما از فراری دادن تا پنهان ساختن فرزندان خود و یا فرستادن فرزندان فقرا از طرف متمولین و ثروتمندان تورکمن بجای فرزندان خود به این مدارس تا به امروز برجای مانده است!ر
آن،" چند تن از جوانان تورکمن" نیز برخلاف تصور آقای مرادی آموزش دیده همین مدارس تا سطح ابتدایی بودند و حکومت مرکزی جهت تسریع سیاست خود در منطقه، بسیاری از آنها را بعد از اتمام کلاس ششم ابتدائی بعنوان معلم در همان مدارس استخدام نموده و بدلیل عدم وجود دبیرستان و یا آموزشگاهی در کل منطقه، تعدادی دیگر را به دانشسراهای تربیت معلم ارسال میداشته که بعد از اتمام سیکل اول یعنی نهم دبیرستان، به آنها دیپلم پایان نامه دبیرستان میدادند تا هر چه سریعتر در مدارس منطقه بکار بگیرند.ر
در این میان عده ای را نیز برای استفاده در نیروهای انتظامی و نظامی در منطقه به دانشکده افسری در تهران وارد ساختند.ر
ثانیاً، موقعیکه اقای مرادی در مورد این نسل از مبارزین تورکمن مدعی میشوند که:" علیرغم اینکه تورکمنها از جنبه حقوق بین المللی تابع کشور ایران محسوب میگردیدند، ولی آنان هنوز فاقد تبعیت و هویت رسمی و حتی شناسنامه بودند"، معلوم نیست که ایشان از کدام ایران" از جنبه حقوق بین المللی" سخن میگویند و از کدام تورکمن بدون شناسنامه؟!!ر
زیرا، ایران درآندوره،" " از جنبه حقوق بین المللی" ، بعنوان کشور"پرس" ویا "پرشیا"، شناخته میده که تنها در زمان محمد رضاشاه پهلوی که وی آنرا همیشه یکی از افتخارات خود میدانستند، با تلاشهای دیپلماتیک و امتیازدهی های سیاسی و اقتصادی و با رشوه های کلان درمیان اعضای حقوق بین المللی، موفق به تغییر این نام به نام ایران میشوند. از سوی دیگر، بدنبال سرکوبی جنبش استقلال طلبانه تورکمنها در اواخر سال 1304، رضا شاه برای تبدیل تمامی ساکنین ایران و بخش آسیای مرکزی اشغال شده ایران فعلی به رعایای ایران، فوری و با عجله اقدام به "صدور شناسنامه"(1)، در سرتاسر کشور کرده و جمعیت ایران در حقیقت فارسها را به چندین برابر آن میرساند! همزمان با این اقدام برای اینکه هیچ نشانه ای از فرهنگ و تمدن ملت تورکمن در ایران باقی نماند، اقدام به تغییر تغییر تقویم رسمی کشور که تا آنموقعه تقویم " دوازده حیوانی" تورکمنها و ترکهای آسیای میانه بوده است، میکند. اما از شانس بد شوونیستهای تازه بقدرت رسیده تقویمی که آنها آنرا جایگزین این تقویم ساختند، باز تقویم تورکمن یعنی تقویم جلالی بوده که در زمان جلاالدین سلجوقی نیا بدستور وی از طرف اخترشناسان و ریاضی دانان بنام آندوره تحت نظر مستقیم دانشمند بزرگ عمرخیام، تنظیم و تدوین شده بود! بنابراین تاریخ ایرانی شدن تمامی ایرانیهای فعلی و صدور شناسنامه و تغییر تقویم رسمی این کشور، با تاریخ سرنگونی جمهوری تورکمنها به رهبری عثمان آخون ، در آندوره گره خورده است!ر
ثالثاً، باز برخلاف پندار آقای مرادی، این نسل از مبارزین تورکمن، "بعدها پس از تشکیل حزب توده ایران به عضویت آن حزب"، در نیامده بودند. در این رابطه در بیانیه اعلام استقلال کانون در سال 1366، آمده استکه:" تعدادی از دانش آموزان و دانشجو از غرب تورکمنصحرا در رشته های گوناگون در تهران مشغول تحصیل گردیدند. در میان این نسل از روشنفکران تورکمن، مسایل مبارزاتی تورکمنصحرا و شرایط دشواری که بر خلق تورکمن تحمیل شده بود، ستم ملی و طبقاتی و ظلم های اداره املاک رضاخان که هیچ خانواده تورکمن از گزند آن در امان نبود، زورگویی ژاندارمری و مأمورین دولتی، بحث و بررسی میشد. بدینسان نطفه های اولیه محافل روشنفکری و تشکیلاتی نیمه مخفی روشنفکران پیشرو تورکمن بسته شد. در سال 1316، عده کثیری از آنان توسط مأموران امنیتی رضاخان بجرم نظام موجود مبتنی برستم ملی دستگیر وزندانی شدند".(2) مقارن با دستگیری این افراد، عده ای از کمونیستهای ایران که در رأس آنها دکتر تقی ارانی بوده است، دستگیر و با این عد ه هم بند میگردند. بدین ترتیب ایندسته از روشنفکران دستگیر شده تورکمن، برای اولین بار با ایدئولوژی کمونیستی و انقلابی، در زندان رضاشاه، آشنا میشوند!ر
بین این زندانیان سیاسی تورکمن و کمونیستهای هم بند آنها، بحثها و تبادل نظر فراوانی صورت میگیرد و بلاخره اولین پیوند مکانیکی بین جنبش چپ و جنبش ملی تورکمنها با استحاله مسئله ملی در جنبش طبقاتی شکل میگیرد. در این میان بحث در مورد نحوه معرفی هویت سیاسی و ایدئولوژیکی خود به زندانبانان و بازجویان زندان نیز در شکل گیری این پیوند نادرست بی تأثیر نبوده است. بدین معنا کهگروه ارانی به روشنفکران زندانی تورکمن توصیه میکنند که خود را کمونیست معرفی نمایند. زیرا، طبق قانون ضد کمونستی معروف به " قانون سیاه" که در دهم خرداد سال 1310، از تصویب مجلس شاه گذشته بود، محکومیت کسانیکه،" عضو دسته و یا جمعیتی باشد که رویه یا مرام آن اشتراکی است به سه ماه تا ده سال حبس مجرد"(3)، تعیین شده بود. بنظر ارانی و یاران وی معرفی متهم با هویت کمونیستی، میتوانست زندانیان تورکمن را از مرگ و اعدام حتمی برهاند. زیرا در آن دوره عضویت در جنبشهای ملی اقلیت های تحت ستم در ایران همانند امروز، مجازاتی کمتر ازاعدام ونابودی حاملین اندیشه ملی در برنداشت! این توصیه " خیرخواهانه"، ارانی و یاران وی، مورد قبول تعداد بیشتری از روشنفکران در بند تورکمن واقع میشود و تعدادی دیگر که برجسته ترین آنها، قربان محمد سیوری( گوگلانی) که از دانشجویان دستگیر شده تورکمن از دانشکده افسری بوده اند، این ایده را نمی پذیرند و در نتیجه شکنجه های جلادان رضاخان در زندان بشهادت میرسند!ر
بدینسان، برخلاف استدلال بی پایه آقای مرادی، روشنفکران تورکمنی که برای اولین بار تحت تأثیر ایده های انقلابی کمونیستها در درون زندان رضاشاه قرار گرفته بودند، نه تنها،" بعدها پس از تشکیل حزب توده ایران، به عضویت آن حزب"، درنیامده بودند، بلکه در مباحثات مربوط به تشکیل یک حزب با مرام کمونیستی در ایران مشارکت مستقیم داشته و بعد از آزادی از زندان در سال 1320، تشکیلات این حزب را در تورکمن صحرا، پایه گذاری کردند.ر
مسلماً، کوچک و ناچیز جلوه دادن اقدام این دسته از روشنفکران تورکمن از طرف اقای مرادی، ریشه در همان روحیه،" بیگانه پرستی و خودبیزاری" قرار دارد که هر اقدام بزرگ مبارزین خود را حقیر و ناچیز و هر اقدام کوچک و بی اهمیت دیگران را اقدامی بی همتا و قهرمانانه بشمار میاورد و بقول عوام، همین دیدگاه بیگانه پرستی است که باعث میشود که این گونه اشخاص، مرغ همسایه را غاز ببینند!ر
رابعاً، متهم ساختن ایندسته از روشنفکران تورکمن به داشتن سطح،" بسیار نازل و تا حد هیچ" واینکه " آنقدر از دانش و توان سیاسی برخوردار نبودند که یک تشکل سیاسی و مستقل را پی ریزی نمایند"، چیزی جز تلاشی برای تسویه حساب شخصی با نسلی از روشنفکران بزرگ تورکمن که تمامی جوانی و امید و آرزوهای پاک خود را در پای آزادی ملت خود فدا کرده اند و توهین بنام و یاد قهرمانان یک ملت در مقطعی از تاریخ آن نیست!ر
اصولاً، وظیفه یک تحلیل تاریخی از مقوله ای و یا مقطعی از حیات اجتماعی و سیاسی یک ملت، عمدتاً ناظر بر تحلیل از ضرورت پیدایش، نضج، تکوین و نحوه عملکرد آن مقوله یا پدیده در همان دوران معین و میزان تأثیرگذاری آن در جهت پویائی و یا ایستائی جامعه درآن لحظه تاریخی با هدف کسب تجربه و انتقال آن به نسلهای بعدی در میان آن ملت است. حتی، اگر جریان یک رویداد تاریخی با شکل نهایی مورد انتظار ما منطبق نباشد، نباید با سبکسری آنرا محکوم و یا دور انداخت، بلکه باید آنرا بعنوان حلقه ای مهم و ضرور در تکامل روند بعدی رویدادهای تاریخی و سیاسی مربوط به یک ملت معین، در نظر گرفت. همانگونه که زمانی کانون فرهنگی – سیاسی نیز با حرکت از همین زاویه و با سنگ پایه قرار دادن همین شیوه تحلیل تاریخی و منطقی، اقدام بزرگ این نسل از روشنفکران را درست بعد از سرکوبی خونین جنبش استقلال طلبانه تورکمنها و در خفقانی ترین شرایط دوران رضاشاه، پاس داشته و اعلام نموده بود که: " بدین ترتیب برای اولین بار در تاریخ خلق تورکمن ایران پیوند نزدیک بین مبارزه ملی – دمکراتیک خلق تورکمن با جنب هواداران طبقه کارگر ایران"،(4) را این نسل از مبارزین تورکمن پایه گذاری کردند!ر
اما، مکانیکی و غیر اصولی بودن این پیوند اقدامی ناآگاهانه از طرف این نسل از مبارزین تورکمن، بلکه از یکسو، این امر ارتباط مستقیم با روحیه سوسیال – شوونیستی رهبران حزب توده و در تئوری م – ل آنها در جنبی و تابع بودن مبارزه ملی از مبارزه طبقاتی داشته است. آنها به اتکاء به این تئوری و با استفاده از روحیه بعد از شکست جنبش رهائی بخش تورکمنها به رهبری عثمان آخون در میان این نسل از روشنفکران تورکمن و با بهره گیری غیر صادقانه از صداقت و اعتماد آنها به جهان بینی م- ل و به حزب توده، توانستند به امیال سوسیال – شونیستی خود جامه عمل پوشانیده و جنبش ملی – دمکراتیک ملت تورکمن را از مضمون خود تهی و سازمان سیاسی آنرا از همان ابتدا به زائده تشکیلاتی خود مبدل بسازند. لذا، نباید فراموش کرد که همین نسل، حتی با وجود وابستگی تشکیلاتی و نظری خود به حزب توده بدلیل عملکرد بسیار قوی انگیزه های ملی گرایانه خود که آنها را از دیگرکادرهای این حزب در دیگر نقاط ایران متمایز میساخت، توانستند توده های تورکمن را حتی در دورترین مناطق تورکمنصحرا به زندگی فعال سیاسی، جهت احقاق حقوق حقه خود به میدان مبارزه سیاسی بکشانند. کسانی چون ابائی از این نسل بدلیل همین نقش خود، بدست دژخیمان شاه اماج گلوله های زهرآگین آنها شده و حماسه زندگی و مرگ وی باعث آفرینش شعری جاودانی بنام،" آبائی"، از طرف زنده یاد احمد شاملو شده است. شعری که نه در وصف حزب وی بلکه در وصف خود او بعنوان مظهر" خشم و جسارت" بوده است! بسیاری از این افراد بدنبال کودتای 28 مرداد به زندانهای طویل المدت محکوم و یا به خارج از منطقه تبعید گردیدند. حتی امروزه نیز کسانیکه دست به خاطره نویسی از این دوره می زنند نمیتوانند بدون ذکر شهامت و رزمندگی این نسل از مبارزین تورکمن دفتر خاطرات خود را ببندند که آخرین آن خاطرات آقای حمید زرگر، از مسئولین طراز اول سازمان نظامی حزب در شیراز و شجاعت و نظم و دقت خانم تورکمن وی در فعالیت سیاسی، بویژه در شرایط مخفی، جای ویژه ای را بخود اختصاص داده است.ر
در مهاجرت به شوروی تعدادی ازاین نسل، مثل مسئول و رهبر تشکیلات حزب توده در تورکمنصحرا، قرباندوردی بهلکه در شهردوشنبه، بدلیل طرح مسئله ملی از زاویه ای خلاف ایدئولوژی م- ل، از طرف نیروهای امنیتی این کشور به علت، " گاز گرفتگی در خانه خود"، برای همیه خاموش شدند و کسانی چون سرهنگ ندیمی که ه دنبال شکست قیام افسران در سال 1326 در خراسان و با شکست آن در گنبد، به وروی پناهنده شده بود، برای همیشه در اینکشور مفقود الاثر شده و تعدادی دیگر نیز چندین سال از عمر پربار خود را در تبعیدگاهای سیبری به هدر دادند!ر
حال، قضاوت و انصاف با خود مرادیها است که در شرایطی که دیگران به احترام کامل از این نسل یاد کرده و به وصف و ستودن این مبارزان بزرگ تورکمن پرداخته اند، آیا این شریفترین وآگاه ترین فرزندان تورکمن در دوره خود، چرا از طرف خود خودیها امروزه باید مورد اینهمه توهین، هتک حرمت واقع شده و یاد و نام آنها لگد مال بشود؟!ر
از سوی دیگر، ایده ایجاد،" یک تشکل سیاسی مستقل"، که آقای مرادی بعنوان کشف جدید خود، اما بعد از گذشت سالها از اعلام آن در جنبش ملی – دمکراتیک ملت تورکمن، همه را و منجمله این نسل از روشنفکران تورکمن را متهم به عد درک این ضرورت در جنبش ملی تورکمنها کرده است، باید گفت که در آن شرایط و در آن دوره، این ایده اصولاً نمیتوانست مطرح باشد. زیرا، بدنبال شکست تمامی جنبشهای رهائی بخش در ایران یکی بعد از دیگری و بویژه با شکست جنبش استقلال طلبانه تورکمنها، بعنوان مقاومترین و منسجم ترین آنها، دیدگاه غالب در ارزیابی از فرجام این جنبشها، نادیده گرفته شدن نقش تعیین کننده عامل خارجی در این رابطه و با مطلق سازی نقش عامل داخلی، علت اصلی این شکست در" انزوای جنبش رهائی بخش تورکمنها از دیگر خیزشهای انقلابی ایران"، ارزیابی میگردید. درآندوره با بوجود آمدن یک حکومت قدر قدرت مرکزی درایران و عدم توانایی جنبشهای ملی منطقه ای در مقابله با آن و ضرورت عینی اتحاد تمامی مبارزین ضد استبدادی و ضد سلطنتی در سراسر ایران که حزب توده از نمایندگان و مبلغان بارز آن بود، این ارزیابی از جذابیت بیشتری در میان مبارزین و روشنفکران اقلیتهای ملی برخوردار بود. هر چند که برداشت و سوء استفاده حزب توده از این ارزیابی و ایده اتحاد برای آغاز مبارزه ای سرتاسری با یک نیروی سیاسی مرکزی، در جهت استحاله این جنبشها در ایدئولوژی طبقاتی خود و در تشکیلات این حزب، بمدت نزدیک به چهل سال از طرف آن و دیگر احزاب سوسیال – شوونیستی ایران، چون جریان فدائیان مورد تجزیه و تحلیل قرارنگرفته و سعی در بفراموشی سپرده شدن و پنهان نگه داشتن آن در میان مبارزان اقلیتها ملی که به عضویت انها در آمده بودند، گردید!ر
بنابراین، کاملاً منطقی بنظر میرسد که آقای مرادی بجای اصرار در به صلابه کشیدن نسلی پر افتخار و فداکار از روشنفکران و مبارزین تورکمن در گذشته، به نسل کنونی از این مبارزان روشن بسازند که در مقطع تاریخی،" تشکیل یک سازمان سیاسی مستقل در تورکمنصحرا"، از طرف کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن، چرا و به خواست کدام نیروی بیگانه که خواهان در انقیاد نگه داشتن جنبش ملی تورکمنها برای همیشه بودند، به مخالفت و به دشمنی آشکار و فعال با آن برخاسته اند؟ هر چند که این اقدام وی و همفکرانش در آندوره، ذره ای تأثیر در شکل گیری این روند تاریخی نداشته است!ر

ادامه دارد.ر
تورانلی
از هواداران کانون – فرهنگی سیاسی خلق تورکمن ایران

ر1- مخابرات استرآباد، ص 1002
ر2- بیانیه اعلام استقلال کانون در سال 1366
ر3- سالنامه حزب توده، سال 1349، ص 179
ر4- از بیانیه اعلام استقلال کانون – فرهنگی سیاسی خلق تورکمن ایران
ر5- جنبش رهائی بخش تورکمنهای ایران،خ.آتایف