Pazar, Mayıs 28, 2006


از ماست که برماست...ر

احمد مرادي
moradi5704@yahoo.de
با مطالعه بخش نخست مقاله آقاي تورانلي تحت عنوان < تحقيق علمي يا توهين ملي> در سايت اركينليك وبا مشاهده آنگونه شيوه
نگارش كه ظاهرأ با هدف به اصطلاح نقد مقاله من ( علل و زمينه هاي فقدان تشكل سياسي مستقل در ميان تركمنها ) صورت گرفته است, راستش دچار حيرت و شگفتي گرديدم و من در اينجا بدون وارد شدن به مضمون مجموعه مسائل مطرح از جانب آقاي تورانلي بسيار مايلم كه قبل از همه توجه ايشان را تنها به چند نكته جلب نمايم.ر
1- دوست عزيز! واقعيت اينست كه امروز ديگر در برخورد با نظرات ديگران و حتي دشمنان فكري، دوران استفاده از كلمات توهين آميز و غير مدني و شعارهاي احساسي و تهييجي با هدف منكوب كردن رقيب و رقبا سالهاست كه بسر آمده است و بكارگيري اينگونه كلمات در استدلال و اثبات نظرات و ايده ها در ميان توده عام نه تنها كهنه شده و مقبوليتي ندارد، بلكه آن به ديده تمسخر و تحقير و نقطه ضعف خاطب نگريسته ميشود. از سوي ديگر آقاي تورانلي, اين درك ديگر امروز كاملا كهنه شده است كه گناه ندانم كاريها و خطاهاي گذشته را زير شعار كي بود كي بود من نبودم به وبال سازمان اكثريت يا حزب توده انداخته و با تظاهر خود بعنوان فرشتگان و پاكدامنان بارگاه الهي, شيطان را عامل و مقصر همه گناهان بدانيم. ميزان پايبندي و وفاداري به جنبش خلق تركمن و حفظ اصالت خون تركمني نه با شعارهاي توخالي, بلكه با روند زندگي سياسي- اجتماعي و شخصي هر فرد تركمن در عمل است كه محك ميخورد.ر
2- معمولا فردي كه در صدد برخورد و يا نقد نوشته و يا مقاله اي بر مي آيد, قبل از همه اين نكته را مورد توجه قرار ميدهد كه نقطه محوري و مضمون اصلي مقاله چيست و نويسنده در پي ارائه و يا اثبات چه نظريه و يا تزي برآمده است؟ آيا نويسنده قادر گرديده است كه با استناد به فاكتها و استدلالات مختلف به منظور خود دست يابد؟ نقاط ضعف و ناروشن اين استدلالات كدامند؟ چه نكاتي را نويسنده ناديده گرفته و يا بدانان كم بها داده است؟ و از اينگونه سئوالات. تنها در پي اينگونه حلاجي هاست كه فرد دست به قلم برده و با ارائه دلايل مستند خود تلاش ميورزد كه ايده مطرح در يك مقاله را تكميل نمايد و يا نادرستي استنتاجات آنرا روشن نمايد. در اين شيوه برخورد كه حامل اصول گفتمان و بحث سالم ميان انديشه هاست, نيازي به شانتاژ و بكارگيري واژه ها و مفاهيم غير عقلاني و احساسي وجود ندارد و هر دوجانب بحث با استفاده از توانمنديها و قدرت استدلال يكديگر ميتوانند توليد گر ايده هاي هر چه نوين تر و متكاملتري از انديشه ها و نظرات در اين و يا آن عرصه باشند. اما برخورد آقاي تورانلي با مقاله < علل و زمينه هاي ...... > اساساً قرابتي با اينگونه شيوه نقد مقالات نداشته و آقاي تورانلي برخلاف اصول و پرنسيپهاي علمي حاكم بر نقد نويسي و فرهنگ گفتمان سالم ميان انسانها, اولا محور اصلي و عمده مقاله را ناديده گرفته و يا درك نكرده و ثانياً آن مواردي را بعنوان بحث محوري خود از مقاله مذكور اخذ و پرداخت نموده است كه خود خواسته است و طبيعي است كه در اين بستر آن خواننده اي كه با اصل مطلب آشنايي ندارد, دچار انحراف و گمراهي گرديده و نمي تواند قاضي بيطرف اين مشاجره گردد.ر
قدر مسلم آنكه چنين برخورد ذهني گرايانه نسبت به يك مقاله نه تنها در چارچوب نقد نويسي علمي قرار نگرفته و پاسخگوي كل مسائل مطرح در آن نمي تواند باشد, بلكه از سوي ديگر خواننده را نيز با طرح مسائل جانبي و انحرافي متوجه آن نكاتي مينمايد كه اساساً از موضوع بحث فاصله دارد.ر
خودي خود طبيعي است كه از اتخاذ چنين شيوه برخورد ناسالمي نه تنها خود نويسنده بلكه بيش ازهمه اين جامعه تركمن است كه آسيب ميبيند و آقاي تورانلي با كاربست چنين برخوردي نسبت به اين مقاله, بدين ترتيب عملا جديت و كارايي مطلب خود را صرفاً در چارچوب انگيزه هاي فردي به تنزل كشانده و عملا آنرا فاقد اعتبار و ارزش خواندن و پرداخت نمود. در حاليكه اگر آقاي تورانلي هسته اصلي مقاله < علل و زمينه هاي......> را كه همانا ريشه يابي علل پراكندگي و مشكلات نيروهاي تركمن در ايجاد تشكل مستقل خود بوده , محور بحث قرار داده و ديدگاههاي خود را بطور دوستانه بهمراه راه حلهاي پيشنهاديش طرح مينمود, من فكر ميكنم در شناخت اين معضل گامهاي جدي تري ميتوانست بجلو برداشته شوند. پيش كشيدن بحث انحرافي جريان عثمان آخون و عمده كردن آن, درك بررسي تاريخ بجاي بررسي تاريخي, مراجعه به قانون ماترياليسم تاريخي و حيات تركمنها در عصر حجر و سنگ و غيره ,اينها همه نكاتي هستند كه نه با موضوع اصلي مقاله < علل و زمينه هاي ...........> رابطه مستقيمي دارند و نه اينكه طرح آنان در اين مقطع بعنوان معضل اصلي ميان تركمنها برآمد دارد. در رابطه با جريان عثمان آخون همانطور كه آقاي تورانلي مطلع ميباشند ديدگاهها و نظرات مختلفي چه از جنبه تأييد و چه انتقادي وجود دارند و اگر آقاي تورانلي و همچنين ديگر دوستان علاقمند تركمن چون قاراحانلي و هامراق بر اين اعتقاد ميباشند كه داراي منابع قابل استناد و جديدي در اين رابطه ميباشند, من نوعي بسيار خوشحال خواهم شد كه با نظرات اين دوستان چه در غالب مقاله و يا يك كنفرانس آشنا گرديده, و هم اينكه بسياري از نكات مبهم و قابل مشاجره در اين رابطه به بحث گذارده شوند.ر
سخن آخر و توصيه دوستانه ام به آقاي تورانلي اينست كه از پوسته نگرش بد بينانه و تنگ نظرانه به جهان خارج بيرون آمده, متد برخورد خود به ديگران و عقايد مخالف خود را مورد بازبيني مجدد قرار داده و ضمن همسان سازي خود با فرهنگ نوين و سازنده گفتمان مدني دنياي امروز, از عزلت گزيني پرهيز نموده ومجموعه توان و دانش و معرفت خود را در راه رفع فرهنگ مخرب كدورتها و بي اعتماديها و سالم سازي هر چه بيشتر فضاي ميان نيروهاي تركمن و آن مسائلي بكار گيرد كه جنبش خلق تركمن امروز با آن درگير است.ر

0 Comments:

Yorum Gönder

<< Home