اينقدر احساسات قوميتها را تحريك نكنيد
مدير مسئول ارجمند نشريهی وزين اقتصاد گلستان
غلامحسين مظلومی عقيلی
درود بر شما
در شمارهی چهارشنبه 13/2/1385 نشريهي اقتصاد گلستان، مقالهاي با نام «آيا تشكيل حزب قومي به مصلحت تركمنان ايران هست؟» فرستاده شده از آلمان به چاپ رسيده كه به همهي گرفتاريها و نداشتن فرصت شايسته، وظيفهي ملي و ميهني و ايراني خودم دانستم كه پاسخگوي اين نوشتار باشم. نويسندهي اين مقاله- آقاي احمد مرادي را نميشناسم و نميدانم كه در آلمان چه ميكند و با كدامين جريانات سياسي مشخص و معين بيرون از كشور، داد و ستد دارد. اما از آنجا كه بيش از20 سال است كه بر روي پديدهي شوم و ضد ايراني و تركيه ساختهي «پان تركيسم» سرگرم پژوهش هستم و حتي پاياننامهي دكتراي من هم پيرامون پان تركيسم ميباشد، اگر خودستايي نباشد، به آن درجه از پختگي سياسي و آگاهي علمي رسيدهام كه بوي پان تركيسم را هزاران كيلومتر آن سوتر و از آلمان فدرال هم بتوانم احساس كنم. شايد خوانندهي عادي پيام نژادپرستانه و ضد ايراني و جدايي خواهانهي پنهان در مقالهي آقاي مرادي را درنيابد و از كنار آن به سادگي بگذرد، اما براي كسي كه حرفهاي اين كار است، جستار ديگري است. نخست از نام مقالهي ايشان سخن را آغاز ميكنم؛ خير آقاي مرادي گرامي، تشكيل يك حزب قومي نه به مصلحت تركمنان ايران است و نه 70 ميليون ايراني ديگر. آيا ميخواهيد از تركمنصحرا، كه نام دقيق تاريخياش دشت گرگان است – بوسني يا قره باغ ديگري بسازيد؟ آيا ميخواهيد فاجعه تلخ جنگ گنبد در سال 1358 را دوباره زنده كنيد؟ تشكيل حزب قومي با كدام انگيزه؟ كمترين معناي حزب قومي اين است كه من ايراني نيستم. اگر خودتان را ايراني مي دانيد - كه اميدوارم اينگونه باشد - جداسازي فرهنگي و فكري قوم تركمن از خانوادهي گسترده ايران چرا؟ آقاي مرادي ميپرسد كه «چرا تركمنها هيچگاه داراي تشكل مستقل نبودهاند؟» تشكل قومي مستقل از ايران هستيد؟ آقاي مرادي آشكارا انديشهي وحدت تركمنها را به ميان ميآورد: «علل اين همه پراكندگيهاي امروز در ميان تركمنها چگونه ميتوان توضيح داد؟» اگر از ديدگاه ايرانگرايانه بنگريم، تركمنان بخشي از خانوادهي ملت ايران هستند و شعار وحدت تركمنان جهان معنايي جز ايرانگريزي و پان تركيسم ندارد. آقاي مرادي از «تسلط رضاخان بر تركمن صحرا» سخن ميگويد. آيا حاكميت دولت مركزي ايران بر بخشهاي گوناگون كشور را ميتوان با واژه «تسلط» بازگو كرد؟ مگر قرار بود كه كشور ديگر بر تركمنها تسلط پيداكند؟مگر قرار بودكه كشوري ديگر برتركمن ها ((تسلط )) پيدا كند؟ نكند آقاي مرادي هم مانند عثمان آخوند. خواهان جمهوري خلق تركمن هستند؟ همان عثمان آخوندي كه براي برپايي جمهوري خلق تركمن، دست به دامان امپرياليسم بريتانيا شد و از دولت انگلستان خواهان كمك نظامي گرديد و به سرپرسي لورن- وزير امور خارجه انگليسي نامه نوشت و تفصيل اين ماجرا را در كتاب تركمنهاي ايران نوشتهي بانو بيبي رابعه لوگاشوا، ترجمهي سيروس ايزدي ميتوان ديد. از اين پس نوشتهي آقاي مرادي، انگيزههاي تحريكات قومي دارد و آشكار به برانگيختن احساسات ضدايراني در ميان تركمنان ميپردازد. از «غصب زمينهاي قابل كشت، عصب مراتع قومي و وصول مالياتهاي مستقيم» ميگويد. اتديشه بسته و جامد قومي را در اين سخنان مي توان ديد. رضاشاه آيا تنها به غصب زمينهاي تركمنان پرداخت؟ همه ميدانند كه رضاشاه بيش از هر قوميت ديگري، به فارسها ستم كرد و از ميان فارسها، به همشهريان و همولايتيهاي خودش ستم كرد و بيش از هر منطقهاي ديگري به غصب زمينهاي منطقهاي مازندران و زادگاه خودش،سوادكوه پرداخت. اينقدر احساسات قوميتها را تحريك نكنيد. از ديگر موارد اتهامات رضاشاه «اسكان اجباري» است. نميدانم كه چگونه گروهي هم ادعاي روشنفكري ونفس كشيدن در هواي مدرنيته را دارند و از پوسيدهترين و واپسگرايانهترين سنتهاي از تاريخ مصرف افتادهي قبيلهاي و روزگار چادرنشين هواخواهي ميكنند. آيا آقاي مرادي در روزگار شكافته شدن اتم آرزوي زندگي چادرنشيني و قبيله اي هزاران سال پيش را دارد؟ آيا اين هم براي تركمنان ما و هم براي ديگر ايرانيان ننگ نيست كه در روزگار اينترنت،بخشي از ملت ايران مانند هزاران سال پيش در آلاچيق زندگي كنند و صحرانورد باشند؟ نكند آقاي مرادي هنور هم حسرت روزگار بيابانگردي تركمنان در بيابانهاي گرم و سوزان آسياي مركزي- روزگار چنگيز و تيمور را ميخورد؟ اسكان اجباري تركمنان از سوي رضاشاه يك پديدهي تاريخي مترقي بود كه به روزگار قبيلهاي و چادرنشين پايان داد و آنان را وارد سدهي بيستم كرد. اين كار، حتي مورد ستايش پژوهشگران ماركسيست افتاد. نگاهي به كتاب تاريخ نوين ايران از پروفسور ايوانف- دانشمند روس بيندازيد و ستايش او رااز اسكان اجباري اقوام چادرنشين ايران ببينند. حتي پژوهشگران چون احسان طبري، بيژن جزني، ف. م جوانشير و… با همهي نفرتي كه از رضاشاه داشتند، اسكان اجباري را پديدهي مترقي ناميدهاند، زيرا به نابودي فئوداليسم سنتي و بالندگي سرمايهداري انجاميد. آموزش زبان فارسي به تركمنان نيز جرم بزرگ ديگر رضاشاه عنوان شده است. مگر در جمهوري اسلامي به تركمنان به زبان فارسي آموزش نميدهند؟ آقاي مرادي به در رضاشاه ميزند تا ديوار جمهوري اسلامي بشنود. اگر از زبان فارسي و مليت ايراني نفرت داريد، چرا رضاشاه را سپر بلا ميكنيد؟اگرآموزش زبان فارسي جرم است ،جمهوري اسلامي ايران نيز اين جرم را انجام داده است. مرد و مردانه يگوييد كه با فارسي كه ستون يكپارچگي ايران است، دشمن هستيد. آقاي مرادي متحدالشكل كردن لباسها را «فارسي كردن تركمنها» ناميده و باز هم كينهي قومي خود را آشكار كرده است. من نميدانم، درشرايطي كه در تركيه پوشيدن لباس كردي، زندان دارد و تا همين چند سال پبش، سخن گفتن به زبان كردي در كوچهها و خيابانهاي تركيه زندان داشت، نوشتن چنين مطالبي كه تبليغات آشكار ضدايراني است را چگونه ميتوان توجيه كرد؟ آقاي مرادي مينويسد: «دادن دختر را در ميان آنان (تركمنان) تبليغ نمودند» از ديدگاه ايشان كه ذهنيت بستهي نژادپرستانه دارند. البته ازدواج ميان تركمن و فارس يك جنايت است. اما ما كه تركمنان را همميهن خود ميدانيم، ازدواج ميان دو همميهن چه اشكال دارد؟ مگر انكه تركمنان خودشان را ايراني ندانند كه آن داستان ديگري است. ازدواج ميان قوميتها در ميان آنان همدلي، دوستي و پيوند خانوادگي ميآفريند. جداييها را از ميان برميدارد ،چرا از ازدواج ميان تركمنها و فارسها مي ترسيد؟
اما كساني مانند آقاي مرادي كه به آتش دشمن ميان تركمن و غيرتركمن دامن ميزنند، البته بايد از اين پديده نگران باشند. اما در جايي ديگر آقاي مرادي دستش را رو مي كند و با «مليت» ناميدن اقوام ايراني، روحيات ويژهي خودش را آشكار ميكند. مليت ناميدن تركمنان. به دنبال خودش برپايي كشور مستقل را ميآورد. آقاي مرادي از اينكه «روحيه بيگانهستيزي در ميان تركمنها نسبت به فارسها» از ميان رفت، ناراحت است، آيا اين جز دامن زدن به كينهي قومي و زمينهسازي براي جنگ قومي و تبديل ايران به لبنان يا افغانستان و چچن ديگر نيست؟ مگر فارسها «بيگانه» هستند كه آقاي مرادي براي از ميان رفتن روحيه بيگانهستيزي تركمنها نسبت به فارسها، اشك ميريزد؟ اگر اين تحريك قومي و زمينهسازي جنگ تركمن و فارس در اين منطقه از ايران نيست، پس چيست؟ دست كم براي اين جانب بيش از دو دهه درگير مسئلهي قوميتها در ايران هستم، دم خروس اين سخنان آشكار است. جالب اين است كه آقاي مراد اعتراف ميكند كه نتيجهي آموزش زبان فارسي به تركمنان اين شد كه نسل نويني از روشنفكران تركمن پديد آمدند كه «حتي تا مدارج عالي نز دست يافتند» پس چرا به آموزش فارسي اين همه دشنام ميدهيد؟ خودتان اعتراف داريد كه اين كار، تركمنان را ازعقب ماندگي درآورد. توجه داشته باشيد كه در آستانهي انقلاب اكتبر، در سال 1917، 99 درصد تركمنان شوروي بيسواد بودند و وضعيت تركمنان ايران نيز همين بود. آقاي مرادي فرقهي استالين ساختهي پيشهوري خائن را «جنبش ملي، دمكراتيك در آذربايجان» ناميده است. البته با روحيات ضدايراني ايشان، پسشهوري و غلام يحيي دانشيان و صادق پادگان ،ملي و دمكرات هستند. دربارهي ماهيت فرقه ي دمكرات پيشهوري، هزاران سخن براي گفتن دارم كه مجال آن در اينجا نيست.ر
اما آقاي مرادي در بند پايان مقاله آشكارا انديشههاي جداييخواهي را بازگو ميكند و شمشير بر روي يكپارچگي ايران را از رو ميبندد. ايشان تركمنان را «مليت تركمن ))مينامد. اين اصطلاح براي كساني كه با جامعهشناسي سياسي آشنايي دارند، معني ويژهاي دارد. بر پايهي منشور حقوق بشر سازمان ملل- هر مليتي حق تشكيل كشور مستقل دارد. «مليت» خواندن تركمنان،يعني اينكه آنان را از مليتي بكپارچه به نام ايران جداكرديم، به سخن ديگر آنان را ايراني نميدانيم. آقاي مرادي مينويسد كه «ناسيوناليسم فراگير ملي» در تركمنان پديد آمد. معني اين سخن چسست؟ بك خوانندهي كاركشته، بايد از لابهلاي هر واژهاي به دنبال اغراض نويسنده باشد. ايشان به ياد خاطرات خوش ماه هاي نخست انقلاب و برپايي كانون سياسي- فرهنگي خلق تركمن در گنبد افتاده است. «ناسيوناليسم فراگير ملي» تركمني،كدام هدف راهبردي- سياسي را دنبال ميكند؟ ايشان يادآور ميشود كه «يك فرصت طلايي» براي تركمنان پديد آمد. آن فرصت طلايي چه بود؟ جنگ گنبد بود يا اعلام استقلال؟ مينويسد:« به رغم ايجاد يك فرصت طلايي، آن درجه از همگرايي ميان مليت تركمن … روشنفكران تركمن به علت بيتجربگي و… اين فرصت را جهت ايجاد يك سازمان مستقل سياسي از دست دادند» ايشان سخن پاياني را سرراست به زبان آرود. ايشان در پايان مقاله، آنچه را كه بايد بگويد، ميگويد و مينويسد: «گرايشات وحدتطلبانه و پايان دادن به وضعيت پراكندگي در ميان نيروهاي تركمن وظيفه همه است. )) وحدت با كجا؟ لابد با جمهوري تركمنستان!!! و براي اين وحدت!!! «تشكيل يك تشكل فراگير سياسي مستقل به ضرورت امروزي در جامعه تركمن بدل گشته است . آقاي مرادي مينويسد: «در بعضي موارد تركمنها را وادار به كوچ به مناطق فارسنشين نموده و فارسي زبانان را به ميان تركمنها كوجاندند». آشكارتر از اين نميتوان تجزيهطلبي را تبليغ كرد. آقاي مرادي، مگر زندگي درسرزمين ايران درانحصار يك قوم است ؟ مگر اقوام ايراني حق ندارند در بخشهاي تركمننشين ايران زندگي كنند؟مگر ايرانيان خارجي هستند كه حق نداشته باشند به بخش هاي تركمن نشين بيابند؟ مگر نمي گوييم كه ايران ازآن همه ايرانيان است ؟ از سوي ديگر، زندگي تركمنها و فارسها در كنار هم، آنان را به يكديگر نزديكتر ميكند، مهر و محبت ميآفريند، دوستي و رفاقت ميان اين دو قوم پديد آورد. همين كه دوست ارجمند من، آقاي جرجاني نشريه اقتصاد گلستان را مديريت ميكند،پي آمد مهاجرت به گرگان است . چه اشكالي دارد كه تركمن و فارس همسايه و هممحل و همشهري وهمكار ودوست وهمكلاسي يكديگر بشوند و ديوار جداييها از ميان برود؟ براي آگاهي آقاي مرادي مي گوييم، همسايهي ديوار به ديوارمن يك تركمن هست و بهترين همسايه و دوست من است. شما خواهان جدايي دو همميهن هستيد؟ آيا ميخواهيد كه من فارس را از همميهن تركمنم جدا كنيد؟ ما خواهان دوستي و نزديكي اقوام ايراني هستيم، ميخواهيم آنان را به هم پيوند بدهيم ،چرا تفرقهافكني مي كنيد؟ كوچ تركمن ها به مناطق ديگر ، دو خلق را به هم نزديكتر ميكند. مهاجرت فارس ها به مناطق تركمننشين نيز، فارسها را با آداب و رسوم و فرهنگ و سنتهاي بخشي از همميهنانشان آشنا ميسازد. البته اين پديده براي شما كه بك تجزيهطلب هستيد و خواهان تكهتكه كردن ايران ميباشيد، گران تمام ميشود. هر دولتي حق دارد كه براي امنيت ملي كشور چارهانديشي كند. در همين گرگان، مهاجرت داوطلبانه و خودخواستهي تركمنها به گرگان،الفت و دوستي و مهرباني بيمانندي را ميان اين دو قوم پديد آورده است. مهاجرت فارسها به مناطق تركمني نيز دوستي و برادري و محبت و پيوندهاي انساني آفريده است. مثل اينكه شما چشم ديدن فارسها را نداريد، لطفاً عينك نژادپرستي را از چشمتان برداريد. مگر اين سخن مولوي را از ياد بردهايد: «ما براي وصل كردن آمديم ني براي فصل كردن آمديم»
آنچه رضاشاه در اين زمينهها انجام داد، ضرورت تاريخ بود و جنبهي جبري داشت وگرنه من شيفته و دلباخته آن مرد خشن وبداخلاق و بددهن و تندخو نيستم. در آن شرايط، هر حكومت ديگري هم كه خواهان يكپارچه نگه داشتن ايران بود، ناگزير به انجام همين كارها ميشد . با رضا شاه نبايد مطلق انديشانه برخورد كرد ، همه كارهايش بدنبود . اين اشتباهي است كه پس از انقلاب به دليل شرايط طبيعي برخاسته از فضاي آن روزها، گروهي از روي ندانستن وگروهي ديگر از روي تنگ نظري انام دادند واين اشتباه ، آسيب هاي جدي به منافع ملي ايران زد . من كينه آشتي ناپذير همه ي جدايي خواهان را از رضا شاه درك مي كنم ، زيرا رضا شاه با همه بدي هايش جلوي تجزيه ايران را گرفت خواهش ميكنم بيش از اين ميان تركمن و فارس جدايي و كينهي قومي نيندازيد.ما بايد مهاجرت تركمنان به مناطق فارسنشين و مهاجرت فارس ها به مناطق تركمننشين را تشويق كنيم تا اين دو قوم برادر در يكديگر تنيده شوند، تار و پود يكپارچه ي يگانه گردن . « ما را به خير تو اميد نيست،شر مرسان)) .ر
در پايان آقاي مرادي تركمنان را به تشكيل كشور مستقل فرا ميخواند: «كشورهاي عضو اتحاديه اروپا سال به سال افزايش مييابند، كشورهاي مختلف آفريقايي و آمريكايي و ديگر نقاط جهان هر روز بر سر پيمان مشتركي به توافق ميرسند.» مبارك است. لابد تركمنان ايران نيز با همسايهي شمالي بر سر «پيماني مشترك» بايد به «توافق» برسند. از اين بهتر و پوستكندهتر.انديشههاي آنچناني را نميتوان بر زبان راند. مينويسند كه تركمنان ايران چرا توجه ندارند كه «احقاق حقوق در جهان متكي بر قدرتنمايي امروز، بدون اتحاد و تبديل شدن به يك نيروامكانپذير نيست» ايشان به همان «ناسيوناليسم فراگيرملي» تركمني، پيام مي فرستد كه براي آنچه كه (( احقاق حقوق )) ناميده اند ، متحد شويد و (( معقولانه ترين كار )) براي پيشبرد همان (( ناسيوناليسم فراگير ملي )) را «تشكيل يك حزب ياانجمن قانوني جهت تحقق حقوق ملي وسياسي ملت تركمن» ميداند. واژهي «ملت تركمن» نيز براي اهل فن و كاركشتگان جهان سسياست، بار معنايي ويژهاي دارد.ر
مقالهي آقاي مرادي، در حقيقت يك رهنمود سياسي آشكار براي آنچه كه «ناسيوناليسم فراگير تركمن» ناميدهاند، ميباشد. آنچه ايشان از آلمان فرستادهاند، مقاله نيست؛ يك بيانيهي سياسي و يك رهنمود است. ما اين را ميدانيم كه پس از فروپاشي اتحاد شوروي، تكهتكه كردن ايران به مناطق قومي، در دستور كار CIA قرا گرفت، زيرا آمريكا به ايران يكپارچه براي جلوگيري از رخنهي اتحاد شوروي نياز داشت. با از ميان رفتن آنچه كه غربيان آن را «خطر شوروي» ارزيابي ميكردند، بكپارچگي ايران، ديگر منافع امپرياليسم را برآورده نميسازد، پس CIA تجزيهي ايران را در دستور كار خود قرار داد و براي پيشبرد اين امر،همان چيزي كه آقاي مرادي آن را «ناسيوناليسم فراگير ملي» ناميدهاند،بنياد و شالودهي تجريهي ايران شد. مقالهي آقاي مرادي يك رهنمود جزء به جزء و دقيق براي پيشبرد تجزيهي ايران است كه قابل نعميم به ديگر قوميتها ميباشد. آنچه ايشان نوشتهاند،يك بخشنامه دقيق براي تجزيه ايران ميباشد. من از آنجا كه بر پديدهي پان تركيسم اشراف كامل دارم و دستهاي پنهان پشت اين پديدهي شوم را به طور كامل ميشناسم، وظيفهي ملي و ميهنيام دانستم كه اين يادداشت را بنويسم و البته از نشريهي وزين اقتصاد گلستان سپاسگزارم كه مقالهي آقاي مرادي را چاپ كردند، زيرا به آزادي انديشه باور دارم و ديگر اينكه چاپ همين مقالات است كه ما رابه خطر بزرگي كه يكپارچگي ميهن را تهديد ميكند، آشناتر ميسازد.ر
منبع: اقتصاد گلستان
0 Comments:
Yorum Gönder
<< Home